تم کده

پرشین هاست

داینامیک اس ام اس

بزرگ مرد کوچک :: سخن شیرین

سخن شیرین

مطالب خواندنی

سخن شیرین

مطالب خواندنی

در آغاز جهان آبی نبود ... تو در آن نگریستی ، و آسمان، ابرش را بارانید و دریا، طوفانش آرامید ... چشمانت را از من مگیر ... تا اندوهم را بگریم
سخن شیرین

من «ایلیا» ملقب به «ایلی بلا» هستم.
ساعت 8:30 صبح روز پنجشنبه سی ام تیرماه سال 1390، بیمارستان سجاد تهران را با قدوم خودم منور کردم...
مثل شیر قوی هستم،
شیر دوست دارم،
دستامم زیر شیر میشورم...
اسم آبجیم هم «وانیا» ملقب به «دخمل طلا»، هست که ساعت هشت و پنجاه دقیقۀ صبح روز چهارشنبه بیست و ششم آذرماه نود و سه، برگ زرین دیگری بر بیمارستان سجاد افزود...

امــکانات
  • آخرين نظرات
    نويسندگان
  • بزرگ مرد کوچک

    پسرک گشنه اش میشه...

    چشم به نگاه مامان میدوزه

    ساکت میشینه

    ولی او گشنشه

    با اکراه به سمت یخچال میره

    در یخچال باز میشه

    عرق شرم بر پیشونی پدر میشینه !

    پسرک اینو میدونه

    ولی در یخچال دیگه باز شده

    پسرک دست می بره و بطری آب رو بر می داره

    تشنه اش نبوده

    ولی کمی آب تو لیوان می ریزه

    صداشو بلند میکنه

    " چقدر تشنه بودم..."

    و پدر خوشحال از اینکه پسر کوچکش چقدر بزرگ شده

    و همچنان غوطه ور در افکار خودش میمونه...

    نظرات (۰)

    هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی